- فقه اسلامی / احكام فقهی عام
- /
- آيات احكام
سپاس خداوند جهانیان را و درود و سلام بر سیدنا محمد راستین وعدهی امانت دار. بار خدایا هیچ دانشی نداشتیم جز دانشی که تو به ما بخشیدی و تو دانای حکیم هستی. بار خدایا چیزی به ما بیاموز که ما را سود رساند و علم ما را بیفزای و حق را به ما حق بنما و ما را توفیق پیروی از آن ببخشای و و باطل را به ما باطل بنما و ما را توفیق پرهیز از آن عطا فرما و ما را از زمرهی کسانی قرار بده که سخن را میشنوند و از بهترین آن پیروی میکنند و ما را به لطف خود در زمرهی بندگان نیک خود قرار بده.
انواع مؤمنین
برادران گرامی؛ با درس بیست و چهارم از دروس «آیات احکام» در خدمت شما هستیم. آیهی امروز:﴿ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَوا وَنَصَرُوا أُوْلَئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يُهَاجَرُوا مَا لَكُمْ مِنْ وَلَايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتَّى يُهَاجِرُوا وَإِنْ اسْتَنصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمْ النَّصْرُ إِلَّا عَلَى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِيثَاقٌ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ*وَالَّذِينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَفَسَادٌ كَبِيرٌ ﴾
﴿كسانى كه ايمان آورده و هجرت كردهاند و در راه خدا با مال و جان خود جهاد نمودهاند و كسانى كه [مهاجران را] پناه دادهاند و يارى كردهاند آنان ياران يكديگرند و كسانى كه ايمان آوردهاند ولى مهاجرت نكردهاند هيچ گونه خويشاوندى [دينى] با شما ندارند مگر آنكه [در راه خدا] هجرت كنند و اگر در [كار] دين از شما يارى جويند يارى آنان بر شما [واجب] است مگر بر عليه گروهى باشد كه ميان شما و ميان آنان پيمانى [منعقد شده] است و خدا به آن چه انجام مىدهيد بيناست﴾
﴿ وَالَّذِينَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا مَعَكُمْ فَأُوْلَئِكَ مِنْكُمْ وَأُوْلُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾
﴿و كسانى كه بعداً ايمان آورده و هجرت نموده و همراه شما جهاد كردهاند اينان از زمرهی شمايند و خويشاوندان نسبت به يكديگر [از ديگران] در كتاب خدا سزاوارترند آرى خدا به هر چيزى داناست.﴾
انسان یا ایمان میآورد و مهاجرت میکند یا پناه و یاری میدهد:
اگر امروز بخواهیم در پی چنین افرادی باشیم به عنوان مثال گاهی دانشجویی از راهی دور میآید و در شام کسی را ندارد، خانهای و کار و کاسبی ندارد. کسی از این کشور مبارک توانمند است، دارای خانه و مغازه است و امکاناتی دارد. اولی در راه خدا به این جا آمده تا علم کسب کند یا آمده تا دین خود را حفظ کند. در آن جا ستمدیدگی دینی رخ داده است. پاکسازی نژادی اتفاق افتاده است. هویت کشی صورت گرفته است. شخصی به خاطر دینش رانده شده است یا انسانی آمده تا دانش بجوید. شخصی که در کشورش جایگاهی دارد. در خانه و دارای درآمد و مغازه و امکانات و شغل است این دو گروه متکاملاند. ایمان آورد و مهاجرت کرده و ایمان آورده و یاری کرده است. این دو نمونه تا روز قیامت ادامه دارند. یا ایمان آورده و مهاجرت میکنید و یا پناه داده و یاری میکنید.قهرمان کسی است که در وقت مناسب ایمان آورد:
سخن یکی از آنان مرا خوش آمد که گفت: اگر دعوتگر نیستید سرپرستی دعوتگری را به عهده بگیرید. یعنی حامی یک دانشجو باشید. او اکنون دانشجو است. کسی او را نمیشناسد. او گمنام است اما پس از مدتی یکی از بزرگان امت خواهد شد. اگر دعوتگر نیستید؛ دعوتگری را یاری کنید. دانشجو را یاری کنید. خانهای به او بدهید. اندکی به او کمک کنید. گویا اسلام همیشه به این دو نمونه نیاز دارد. شخصی ایمان آورده و مهاجرت کرده است و شخصی پناه داده و یاری میکند. دستهی اول مهاجرانند و اولین مهاجرت پیش از غزوهی بدر است. به همین مناسبت کسی که پیشی میگیرد؛ در اسلام جایگاهی والا دارد. من همیشه دوست دارم حقایق را به واقع خودمان منتقل کنم. دعوتی ربع قرن سابقه دارد. آن نخستینهایی که حاضر شدند و لبیک گفتند و کسی با آنان نبود انگشت شمار بودند. آنان جایگاه بسیار والایی داشتند. زیرا آنان پیشگام بودند. گاهی دعوت گسترش مییابد و تعداد افراد آن زیاد میشود و پیوستن به آن مایهی افتخار است. اما در برههای از زمان مسئولیتی بسیار سخت بوده است پس اینها با هم برابر نیستند. کسانی پیش از فتح ایمان آورده و مهاجرت کردند. کسی که ایمان آورده و مهاجرت کرده است. این ستمدیده بوده، میترسیده. دار و ندارش را فدا کرده است. اما پس از قدرت گرفتن اسلام، پیوستن به اسلام غنیمت به شمار میرفته است. گاهی ورود به اسلام بهای گزافی دارد و گاهی غنیمت محسوب میشود. انسان قهرمان کسی است که در وقت مناسب ایمان میآورد. این ما را به یک حقیقت میرساند. چرا پیامبران در ابتدای دعوتشان ضعیف بودند؟ پیامبر ضعیف بود. عمار بن یاسر را در حال شکنجه و تازیانه خوردن میدید. نمیتوانست کاری بکند و میگفت: ای خاندان یاسر صبر کنید. جایگاه شما بهشت است. سرور امت ضعیف بود. مردی کافر و مشرک و منحرف مسلمانان را ضعیف میکرد و آنان را شکنجه میداد درحالی که پیامبر با تمام یارانش نمیتوانست کاری انجام دهد. اگر پیامبران قوی بودند تمام مردم گروه گروه وارد دین خداوند میشدند. نه از روی شناخت و رضایت و محبت و نه از روی بندگی بلکه از روی ترس و طمع وارد آن میشدند. اگر قوی دستوری دهد بسیاری از وی اطاعت میکنند. برخی از ترس قدرت او و برخی از روی طمع به آن چه دارد از او اطاعت میکردند. هیچ کدام از این اطاعتها ارزش ندارد. اگر شخصی ضعیف شما را به حق فراخواند به طوری که گویی این حق باری بر دوش شما بوده و منافع شما در خطر قرار گرفته و یا در معرض نابودی و ریشه کن شدن باشید؛ این قهرمانی ارزش فراوانی دارد.اصحاب گرامی بها را پرداختند و ما نتیجه را برداشت میکنیم:
من به شما برادران میگویم، ما میوههای این دین را میچینیم. از خانه تان بیرون میروید. لباس میپوشید. در راه میروید. وارد مسجد میشوید. اما کسی به شما چیزی نمیگوید. کسی از شما چیزی نمیپرسید. این نعمت بسیار ارزشمندی است. با امنیت کامل وارد خانهی خداوند میشوید. به درس علمی گوش میدهید در کمال امنیت پس از درس میروید و میخوابید و امنیت دارید. اما در برخی کشورهای اسلامی نمیتوانید وارد مسجد شوید. این یک حقیقت است. اصحاب گرامی بها را پرداختند و ما میوهی آن را میچینیم. اصحاب گرامی جان خود را به خطر انداختند. خاندانشان نابود شد. منافع خود را فدا کردند و ما از پیروزیهایشان سود میبریم. کشور روم را فتح کردند و دار و ندار خود را فدا کردند. پسر عموی پیامبر جعفر، دست راستش قطع شد و آن را با دست چپ خود گرفت.دست چپ وی قطع شد و پرچم را با بازوانش گرفت. سپس کشته شد. پنج فرزند داشت. پس از رسیدن خبر شهادتش به پیامبر؛ ایشان به دیدن فرزندان او رفتند. مادرشان آنان را خوشبو و پاکیزه نمود و برایشان نان و خوراکی آورده بود. منتظر شوهرش جعفر بود. جعفر شهید شده است. پیامبر صلی الله علیه وسلم خودش مسئولیت رساندن این خبر اندوهناک را به آنان بر عهده گرفت تا اندوه آنان کمتر شود. اصحاب گرامی بها را پرداختند و ما میوهی آن را میچینیم. حال مسئولیتی که در صورت استوار بودن بر فرمان خدا بر گردن توست؛ چیست؟ وقتی بگویی: لا إله إلا الله؟ این گروه اول.
آنان که زودتر مهاجرت کردند نزد خداوند بزرگ کاملتر و بهتراند:
و دستهی دوم انصار بودند:((عَنْ أَنَسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ قَدِمَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ الْمَدِينَةَ فَآخَى النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بَيْنَهُ وَبَيْنَ سَعْدِ بْنِ الرَّبِيعِ الْأَنْصَارِيِّ فَعَرَضَ عَلَيْهِ أَنْ يُنَاصِفَهُ أَهْلَهُ وَمَالَهُ فَقَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بَارَكَ اللَّهُ لَكَ فِي أَهْلِكَ وَمَالِكَ دُلَّنِي عَلَى السُّوقِ فَرَبِحَ شَيْئًا مِنْ أَقِطٍ وَسَمْنٍ فَرَآهُ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بَعْدَ أَيَّامٍ وَعَلَيْهِ وَضَرٌ مِنْ صُفْرَةٍ فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَهْيَمْ يَا عَبْدَ الرَّحْمَنِ قَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ تَزَوَّجْتُ امْرَأَةً مِنْ الْأَنْصَارِ قَالَ فَمَا سُقْتَ فِيهَا فَقَالَ وَزْنَ نَوَاةٍ مِنْ ذَهَبٍ فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَوْلِمْ وَلَوْ بِشَاةٍ))
((از انس رضی الله عنه روایت است که گفت عبدالرحمن بن عوف وارد مدینه شد. پیامبر صلی الله علیه وسلم میان او و سعد بن ربیع انصاری پیمان برادری ایجاد نمود. وی به او پیشنهاد کرد که خانه و اموالش را با او تقسیم کند. عبدالرحمن به او گفت خداوند به خانه و اموال تو برکت دهد مرا به بازار راهنمایی کن. او مقداری کشک و روغن فایده کرد. پيامبر صلی الله علیه وسلم او را در حالی دید که آثار زردی (زعفران يا حنا) بر او ديده میشد، پيامبر صلی الله علیه وسلم از او پرسید: چه خبر شده ای عبدالرحمن؟ در پاسخ گفت: با زنی از انصار ازدواج کردهام. پيامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: چقدر مهريه برايش قرار دادهای؟ گفت به اندازه وزن يک هسته خرما طلا، پيامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: وليمه بده اگرچه گوسفندی باشد.))
به همین منناسبت: بهترین جا برای انفاق اموال؛ هزینه کردن آن برای دانشجویان مخلص علوم شرعی است. این درس میخواند تا خطیب شود. تا دعوتگر شود. تا مدیر یک مدرسهی دینی شود. من نمونههای ایمانی پیوستهای را ارائه میکنم. کسی که ایمان آورده و مهاجرت کرده و کسی که پناه داده و یاری کرده است. کسانی که در همان آغاز مهاجرت کردند نزد خداوند کاملتر و برترند.
وفاداری پیامبر اکرم نسبت به انصار:
برادران، دستهی دوم، انصار. پیامبر علیه الصلاة والسلام وقتی انصار درون خود ناراحتی نسبت به او احساس کردند؛ فرمود:))عَنْ أَنَسٍ قَالَ لَمَّا كَانَ يَوْمُ فَتْحِ مَكَّةَ قَسَمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ غَنَائِمَ بَيْنَ قُرَيْشٍ فَغَضِبَتْ الْأَنْصَارُ قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَمَا تَرْضَوْنَ أَنْ يَذْهَبَ النَّاسُ بِالدُّنْيَا وَتَذْهَبُونَ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالُوا بَلَى قَالَ لَوْ سَلَكَ النَّاسُ وَادِيًا أَوْ شِعْبًا لَسَلَكْتُ وَادِيَ الْأَنْصَارِ أَوْ شِعْبَهُمْ((
((از انس روایت است که در روز فتح مکه رسول الله صلی الله علیه وسلم غنایم را میان قریش تقسیم کردند و انصار خشمگین شدند. پیامبر فرمود آیا خشنود میشوید که مردم دنیا را ببرند و شما رسول الله را ببرید. گفتند: آری. فرمود: اگر مردم به راهی روند و انصار به راهی ریگر روند من راه انصار را خواهم رفت.))
وقتی مکه فتح شد ترسیدند در آن بماند:
((عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ قَالَ: كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَوْمَ الْفَتْحِ فَجَعَلَ خَالِدَ بْنَ الْوَلِيدِ عَلَى الْمُجَنِّبَةِ الْيُمْنَى وَجَعَلَ الزُّبَيْرَ عَلَى الْمُجَنِّبَةِ الْيُسْرَى وَجَعَلَ أَبَا عُبَيْدَةَ عَلَى الْبَيَاذِقَةِ وَبَطْنِ الْوَادِي فَقَالَ يَا أَبَا هُرَيْرَةَ ادْعُ لِي الْأَنْصَارَ فَدَعَوْتُهُمْ فَجَاءُوا يُهَرْوِلُونَ فَقَالَ يَا مَعْشَرَ الْأَنْصَارِ هَلْ تَرَوْنَ أَوْبَاشَ قُرَيْشٍ قَالُوا نَعَمْ قَالَ انْظُرُوا إِذَا لَقِيتُمُوهُمْ غَدًا أَنْ تَحْصُدُوهُمْ حَصْدًا وَأَخْفَى بِيَدِهِ وَوَضَعَ يَمِينَهُ عَلَى شِمَالِهِ وَقَالَ مَوْعِدُكُمْ الصَّفَا قَالَ فَمَا أَشْرَفَ يَوْمَئِذٍ لَهُمْ أَحَدٌ إِلَّا أَنَامُوهُ قَالَ وَصَعِدَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الصَّفَا وَجَاءَتْ الْأَنْصَارُ فَأَطَافُوا بِالصَّفَا فَجَاءَ أَبُو سُفْيَانَ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أُبِيدَتْ خَضْرَاءُ قُرَيْشٍ لَا قُرَيْشَ بَعْدَ الْيَوْمِ قَالَ أَبُو سُفْيَانَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَنْ دَخَلَ دَارَ أَبِي سُفْيَانَ فَهُوَ آمِنٌ وَمَنْ أَلْقَى السِّلَاحَ فَهُوَ آمِنٌ وَمَنْ أَغْلَقَ بَابَهُ فَهُوَ آمِنٌ فَقَالَتْ الْأَنْصَارُ أَمَّا الرَّجُلُ فَقَدْ أَخَذَتْهُ رَأْفَةٌ بِعَشِيرَتِهِ وَرَغْبَةٌ فِي قَرْيَتِهِ وَنَزَلَ الْوَحْيُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ قُلْتُمْ أَمَّا الرَّجُلُ فَقَدْ أَخَذَتْهُ رَأْفَةٌ بِعَشِيرَتِهِ وَرَغْبَةٌ فِي قَرْيَتِهِ أَلَا فَمَا اسْمِي إِذًا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ أَنَا مُحَمَّدٌ عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولِهِ هَاجَرْتُ إِلَى اللَّهِ وَإِلَيْكُمْ فَالْمَحْيَا مَحْيَاكُمْ وَالْمَمَاتُ مَمَاتُكُمْ قَالُوا وَاللَّهِ مَا قُلْنَا إِلَّا ضِنًّا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ قَالَ فَإِنَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يُصَدِّقَانِكُمْ وَيَعْذِرَانِكُمْ ((
((از ابوهریره روایت است که روز فتح مکه با پیامبر صلی الله علیه وسلم بودیم. ایشان خالد بن ولید را در سمت راست خود و زبیر را در سمت چپ خود قرار دادند و ابوعبیده را فرماندهی پیادگان و راهی دشت مکه نمود. فرمود: ای ابوهریره انصار را نزد من بخوان. من آنان را فراخواندم. آنان با شتاب آمدند و گفتند ای گروه انصار آیا اوباش قریش را میبینید. گفتند: آری. فرمود: بنگرید اگر آنان را فردا دیدید خواهید چید. و دستش را پنهان نمود. دست راستش را بر چپ گذاشت و فرمود وعدهی شما صفا. گفت آن روز هر کس نزد آنان آمد وی را خوابانیدند. و رسول الله صلی الله علیه وسلم بر صفا بالا رفت و انصار آمدند و ابوسفیان آمد و گفت ای رسول الله شکوه قریش نابود شد و از امروز دیگر قریشی نیست. ابوسفیان میگوید رسول الله فرمود هر کس وارد خانهی ابوسفیان شود در امان است و هر کس سلاحش را بیندازد؛ در امان است و هر کس درب خانه اش را ببندد در امان است. انصار گفتند این مرد را نسبت به خاندان و روستایش رحم و مروت گرفته بود. وحی بر پیامبر نازل شد. فرمود شما گفتید این مرد را نسبت به خاندان و روستایش رحم و مهربانی گرفته است. سه بار فرمود من بنده و فرستادهی الله هستم؛ به سوی الله و شما هجرت نمودم و زندگی و مرگ من با شما خواهد بود». انصار با شنیدن این سخن، گریه کنان نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمدند و گفتند: سوگند به الله که ما این سخنان را از فرط محبت الله و پیامبرش به زبان آوردیم. پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم فرمود: «الله و رسولش شما را تصدیق مینمایند و عذر شما را میپذیرند.))
))عَنْ هِشَامِ بْنِ زَيْدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَنَسَ بْنَ مَالِكٍ يَقُولُ مَرَّ أَبُو بَكْرٍ وَالْعَبَّاسُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا بِمَجْلِسٍ مِنْ مَجَالِسِ الْأَنْصَارِ وَهُمْ يَبْكُونَ فَقَالَ مَا يُبْكِيكُمْ قَالُوا ذَكَرْنَا مَجْلِسَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِنَّا فَدَخَلَ عَلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَأَخْبَرَهُ بِذَلِكَ قَالَ فَخَرَجَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَقَدْ عَصَبَ عَلَى رَأْسِهِ حَاشِيَةَ بُرْدٍ قَالَ فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ وَلَمْ يَصْعَدْهُ بَعْدَ ذَلِكَ الْيَوْمِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ أُوصِيكُمْ بِالْأَنْصَارِ فَإِنَّهُمْ كَرِشِي وَعَيْبَتِي وَقَدْ قَضَوْا الَّذِي عَلَيْهِمْ وَبَقِيَ الَّذِي لَهُمْ فَاقْبَلُوا مِنْ مُحْسِنِهِمْ وَتَجَاوَزُوا عَنْ مُسِيئِهِمْ ((
((از هشام بن زید روایت شده که گفت: شنیدم انس بن مالک میگوید ابوبکر و عباس بن عبد المطلب به مجلسی از انصار وارد شدند، در حالی که انصار گریه میکردند. ابوبکر و عباس به انصار گفتند: چرا گریه میکنید؟ آنان پاسخ دادند که مجلس پیامبر نسبت به خود را متذکر شدهایم. او پیش پیامبر رفته و قضیه را به آن حضرت اطلاع داد. پیامبر اکرم برخاست در حالی که با کناره عبایی سرش را بسته بود، بیرون آمد و بالای منبر رفت و این آخرین منبر آن حضرت بود، ستایش و ثنای خداوندی را به جای آورد و سپس فرمود: من دربارهی انصار به شما توصیه به خیر میکنم، زیرا آنان خانواده و دارایی من هستند و جایگاه امانات من،آنان وظایفی که بر عهده داشتند به جای آوردهاند اما حقوقشان باقی مانده است، از نیکوکار آنان بپذیرید و از گنهکارشان درگذرید.))
مؤمنان با یکدیگر برادراند:
برادران، خداوند متعال میفرماید:﴿ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَوا وَنَصَرُوا أُوْلَئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ ﴾
﴿ كسانى كه ايمان آورده و هجرت كردهاند و در راه خدا با مال و جان خود جهاد نمودهاند و كسانى كه [مهاجران را] پناه دادهاند و يارى كردهاند آنان ياران يكديگرند.﴾
جهاد مال انفاق کردن آن یار رها کردن آن:
آیهای که اندکی پیش بیان نمودم خداوند متعال در آن میفرماید:﴿ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ ﴾
﴿ كسانى كه ايمان آورده و هجرت كردهاند و در راه خدا با مال و جان خود جهاد نمودهاند.﴾
زیباترین چیز در زندگی مؤمنان محبت و دوستی و همکاری میان آنان است:
خداوند میفرماید:
﴿ أُوْلَئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ ﴾
﴿آنان ياران يكديگرند﴾
((عَنْ أَبِي إِدْرِيسَ الْخَوْلَانِيِّ قَالَ دَخَلْتُ مَسْجِدَ دِمَشْقِ الشَّامِ فَإِذَا أَنَا بِفَتًى بَرَّاقِ الثَّنَايَا وَإِذَا النَّاسُ حَوْلَهُ إِذَا اخْتَلَفُوا فِي شَيْءٍ أَسْنَدُوهُ إِلَيْهِ وَصَدَرُوا عَنْ رَأْيِهِ فَسَأَلْتُ عَنْهُ فَقِيلَ هَذَا مُعَاذُ بْنُ جَبَلٍ فَلَمَّا كَانَ الْغَدُ هَجَّرْتُ فَوَجَدْتُ قَدْ سَبَقَنِي بِالْهَجِيرِ وَقَالَ إِسْحَاقُ بِالتَّهْجِيرِ وَوَجَدْتُهُ يُصَلِّي فَانْتَظَرْتُهُ حَتَّى إِذَا قَضَى صَلَاتَهُ جِئْتُهُ مِنْ قِبَلِ وَجْهِهِ فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ فَقُلْتُ لَهُ وَاللَّهِ إِنِّي لَأُحِبُّكَ لِلَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فَقَالَ اللَّهِ فَقُلْتُ أَاللَّهِ فَقَالَ أَاللَّهِ فَقُلْتُ أَاللَّهِ فَأَخَذَ بِحُبْوَةِ رِدَائِي فَجَبَذَنِي إِلَيْهِ وَقَالَ أَبْشِرْ فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ وَجَبَتْ مَحَبَّتِي لِلْمُتَحَابِّينَ فِيَّ وَالْمُتَجَالِسِينَ فِيَّ وَالْمُتَزَاوِرِينَ فِيَّ وَالْمُتَبَاذِلِينَ فِيَّ ((
))از ابو ادریس خولانی روایت است که گفت: وارد مسجد دمشق شام شدم. جوانی را دیدم با دندانهای براق در حالی که مردم پیرامون او گرد آمده و هر وقت اختلافی دارند به او مراجعه میکنند. نظر وی را میپرسند. دربارهاش پرسیدم. گفتند او معاذ بن جبل است. فردا در گرمای روز بیرون رفتم و دیدم از من پیشی گرفته است. اسحاق گفت او در گرمای روز بیرون رفته است. دیدم نماز میخواند. منتظر او ماندم تا این که نمازش تمام شد. از رو به رو نزد او رفتم و به او سلام کردم و گفتم به خدا من به خاطر خداوند بزرگ تو را دوست دارم. گفت به خداوند سوگند. گفتم به خدا سوگند. او بال عبای مرا گرفت و مرا به سوی خود کشید و گفت مژده بده. من از رسول الله شنیدهام که میفرمود: محبت من برای کسانی که به خاطر من همدیگر را دوست دارند و همنشینی میکنند و به دید و بازدید هم میروند و به همدیگر بخشش میکنند، واجب است))
زیباترین چیز در زندگی مؤمنان همین محبت میان آنان است. دوستی که در میان آنان است. همین همکاری، گذشت، زندگی سخت، گاهی خسته کننده، گاهی سراسر خستگی، مصیبت، درد و غم است. بنا به حکمت والایی که خداوند خواسته است. چه چیزی از شدت و سختی زندگی کم میکند؟ این برادری صادقانه میان مؤمنان. بنابراین گرانمایهترین چیز در زندگی برادر دینی است.
مؤمن فداکاری میکند و بهای آن را چندین برابر میگیرد:
چیزی که جالب توجه است، میفرماید:﴿ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يُهَاجَرُوا ﴾
﴿و كسانى كه ايمان آوردهاند ولى مهاجرت نكردهاند.﴾
﴿ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يُهَاجَرُوا مَا لَكُمْ مِنْ وَلَايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتَّى يُهَاجِرُوا ﴾
﴿و كسانى كه ايمان آوردهاند ولى مهاجرت نكردهاند هيچ گونه تعهد و ولایتی با آنان ندارید تا زمانی كه [در راه خدا] هجرت كنند.﴾
چیزی که انسان را والایی میبخشد این است که راه درست را برود و تنها تعریف نکند:
پیشتر بیان کردم: شخصی که بیماری پوستی دارد. تنها راه درمان او قرار گرفتن در معرض خورشید است. باری در خانهای تاریک نشسته بود گفت: خورشید تابان است. خیر است ان شاء الله: گفت: خورشید وسط روز آمده است. تابیدن گرفته است. پرتوهای آن درخشان و مفید است. تا زمانی که بیرون نروید و در معرض آن قرار نگیرید این تعریفات بی فایده است.امروز به مناسبت روز عید میلاد سخنرانی داشتم. گفتم: انسانی که نمیخواند و نمینویسد ویکی از نزدیکانش دارای بالاترین مدرک علمی است. هر وقت مینشیند میگوید: خویشاوند من دکترا دارد. دو دکترای دولتی دارد. تألیف دارد. اگر هزار سال این سخنان را بگویید و در جای خود نشسته باشید و او نیز در جای خودش باشد. اگر دربارهی برادرتان یا دربارهی دوست عالم خود که تألیف دارد، سخن گفتید. شما خودتان هستید. تنها زمانی پیشرفت میکنید که راه وی را بروید. ما در عید مولد هستیم. گرد میآییم و سرودی دربارهی رسول الله میخوانیم. به سخنان زیبایی در اخلاق رسول الله گوش میدهیم. زیبا است. پیامبر نزد خداوند جایگاهی دارد. مدح شما هرگز به آن نمیافزاید. هر چقدر از ایشان تعریف کنید هیچ تغییری نمیکند. به ستایش شما نیازی ندارد. به همین تناسب اگر بر عکس هم انجام دهید هیچ تأثیری ندارد. او نزد خداوند مکان والایی دارد. بالاترین مقام را داراست. به سدره المنتهی رسیده است. آنگاه كه درخت سدر را آنچه پوشيده بود؛ پوشيده بود به راستى كه [برخى] از آيات بزرگ پروردگار خود را بديد. من سخنی دقیق به شما میگویم: ما جشن پشت جشن برگزار میکنیم. زیبا است. بسیار زیبا است که جشن بگیریم. اما زیباتر این که راه پیامبر را برویم. از او اطاعت کنیم. کسی که خویشاوند خود را بستاید و مدارک و تألیفاتش را بستاید اما نخواند و ننویسد و خویشاوند او در بالاترین مکان باشد، بی فایده است.
یک نکتهی دیگر بیان نمودم و اکنون اینجا بیان خواهم نمود. شخصی از قبرستان پیامبر صلی الله علیه وسلم دیدن نمود. در محراب پیامبر هم نماز خواند. بسیار گریست. این مثال را زدم که اگر یک استاد بزرگ دویست تألیف داشته باشد و مدرک دکتری و جایگاه با شکوه بی نظیری داشته باشد. کتابخانهی بزرگ و سرایدار داشته باشد. این سرایدار بیسواد باشد. در نبود وی این سرایدار بر روی صندلی وی تکیه زند چه اتفاقی میافتد؟ دانشمند میشود؟
اصل هر دو همان اصل قبلی است. اما اگر سرایدار مدرک ابتدایی بگیرد و مدرک هم داشته باشد و پس از آن راهنمایی و سپس دبیرستان را بگیرد و وارد دانشگاه شود و به راه ارباب خود برود. چیزی که شما را بالا میبرد این نیست که بستایید بلکه راه را بروید. مهمترین نکته این جا همین است. چیزی که شما را والا میسازد این است که تعریف و تمجید نکنید. هر چه میخواهید تعریف کنید تعریف شما تغییری در آن نمیدهد. نکوهش شما هم چیزی از آن کم نمیکند. باری سخنی گفتم:
شما یک کیلو فلز دارید. فلز یک واژهی عمومی است. اگر این گمان را در ما ایجاد کنید که طلا است و ما باور کردیم در حالی که یک فلز بی ارزش باشد اولین کسی که زیان میبیند شما خودتان هستید. ما همه باور کردیم که یک کیلو طلا است. بیست و چهار عیار هم میباشد. اگر یک کیلو طلا داشته باشید و ما گمان کنیم که یک فلز بی ارزش است شما برندهاید. پس خیر و شرتان برای خودتان است.
مؤمنان برادران یکدیگراند. در راه ایمان با یکدیگر همکاری میکنند. اما کفار بر دشمنی و خصومت همکاری میکنند.
این یک حکم شرعی است. خداوند میفرماید:
﴿ وَإِنْ اسْتَنصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمْ النَّصْرُ ﴾
(و اگر در [كار] دين از شما يارى جويند يارى آنان بر شما [واجب] است.)
﴿ إِلَّا عَلَى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِيثَاقٌ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ﴾
(مگر بر عليه گروهى باشد كه ميان شما و ميان آنان پيمانى [منعقد شده] است و خدا به آنچه انجام مىدهيد بيناست)
﴿ وَالَّذِينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ ﴾
(و كسانى كه كفر ورزيدند ياران يكديگرند)
عدم تحقق همکاری و هم یاری میان مؤمنان به گسترش ظلم و فتنه منجر میشود.
سپس خداوند متعال میفرماید:﴿ وَالَّذِينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ إِلَّا تَفْعَلُوهُ ﴾
(و كسانى كه كفر ورزيدند ياران يكديگرند اگر اين [دستور] را به كار نبنديد.)
﴿ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَفَسَادٌ كَبِيرٌ ﴾
(در زمين فتنه و فسادى بزرگ پديد خواهد آمد)
﴿ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَفَسَادٌ كَبِيرٌ ﴾
(در زمين فتنه و فسادى بزرگ پديد خواهد آمد.)
کسی که ایمان نیاورد، مهاجرت نکند و جهاد نکند مؤمن نیست:
خداوند متعال میفرماید:﴿ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَوا وَنَصَرُوا أُوْلَئِكَ هُمْ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا﴾
(و كسانى كه ايمان آورده و هجرت كرده و در راه خدا به جهاد پرداخته و كسانى كه [مهاجران را] پناه داده و يارى كردهاند آنان همان مؤمنان واقعىاند.)
اکنون انسانهای ناتوانی وجود دارند. وقتی مردم گروه گروه به دین وارد شدند؛ درحالی وارد شدند که خواهان غنیمت اسلام بودند. اسلام در ابتدا بار سنگین مسئولیت بود و تبدیل به غنیمت شد. وقتی ارزشمند شد مردم گروه گروه به دین خداوند وارد شدند. این قانون ثابت است. خداوند متعال میفرماید:
﴿ وَالَّذِينَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا مَعَكُمْ فَأُوْلَئِكَ مِنْكُمْ وَأُوْلُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴾
(و كسانى كه بعدا ايمان آورده و هجرت نموده و همراه شما جهاد كردهاند اينان از زمره شمايند و خويشاوندان نسبت به يكديگر [از ديگران] در كتاب خدا سزاوارترند آرى خدا به هر چيزى داناست)